سهشنبه
عید
›
داریم میرسیم به آخرین ساعتهای سالی که پدرم توش زنده بود. داریم پا میذاریم به سال، و سالهایی که پدرم تو هیچکدومشون زنده نیست .
جمعه
علیرضا
›
برادرم را از دست دادیم. لایق صاحب عزا بودن نیستم. حتی در این نقطه، لایق نوشتن ازش. برای همین گذاشتم مدت زیادی بگذرد و به دوروبریها نگفتم....
دوشنبه
مهر ۱۴۰۱
›
باید این روزها را نوشت. من برداشتن شال و روسری در خیابان را از خیلی سال قبل تمرین میکردم. با ترس و لرز در خیابانی در مرکز شهر (زرتشت و فل...
۵ نظر:
سهشنبه
۲۰ آبان
›
نازنین امروز لشکر غم بیخبر آمد سراغم و دورهام کرد. خیلی شدید. وقتی حواسم بهش نیست محکمتر میکوبد. بعد فهمیدم سالگردت است. صورتت را توی ...
دوشنبه
۲۱ مهر
›
آن سفری که با شجریان رفته بودیم بم، جلوی ارگ که زلزله خرابش کرده بود، با هم عکس گرفتیم. همهی آدمهای آن سفر یک عکس اینطوری با شجریان گرفتند...
سهشنبه
۱۵ مهر
›
خواهرم داشت ماجرایی را که دیروز اتفاق افتاده بود تعریف میکرد. گفت یک دقیقه رفتم پایین آشغالها را بیندازم توی سطل دم خانه و وقتی برگشتم در ...
شنبه
قیمتها
›
صدگرم کره خریدم ده هزار تومان. برای جنسهای زیر صدهزارتومانی که رسیدهاند به یک میلیون تومان و بیشتر اینقدر تعجب نکردم که برای گران شدن کره...
›
صفحهٔ اصلی
مشاهده نسخه وب