tag:blogger.com,1999:blog-2155097108874734272.post5238492038431102973..comments2024-03-27T10:47:33.548-07:00Comments on سه روز پیش: آقای دیهیمی گفت شهروند بيشهامت، جبون، بزدل و ترسخورده اصلن شهروند نيست، رعيت استمرضیه http://www.blogger.com/profile/15746856124252999190noreply@blogger.comBlogger6125tag:blogger.com,1999:blog-2155097108874734272.post-39791510634587337532012-05-16T06:32:26.089-07:002012-05-16T06:32:26.089-07:00این حکایت پرقصه ی روزنامه نگاری و لجن مال شدن روزن...این حکایت پرقصه ی روزنامه نگاری و لجن مال شدن روزنامه نگاری از ناحیه ی مدیرمسیولان روزنامه ها -خاصه در شهرستان ها - واویلاست... یعنی عنصری که اسمش روزنامه نگار و روزنامه نگاری است، باید قدرت و فساد رو به چالش بگیره، خودش توی یه حلقه ی فاسد افتاده است و این خیلی خطرناک است، چیزی که بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک! و دقیقن به زعم جناب دیهیمی شهروند بی شهامت، جبون و بزدل و ... اصلن شهروند نیست و رعیت است ... همواره درباره ی فضای عمومی کشور ما صذق می کند. ما قبل از اینکه نام روزنامه نگار، نویسنده و روشن فکری رو یدک بکشیم، دقیقن باید یک شهروند باشیم به زعم سیاوش جمادی ((شهروند کسی است که منافع خود را همبسته با منافع و مصالح شهر می داند، پس روزنامه می خواند، اخبار گوش می کند، به جهان فراتر از خانه ی خود التفات جدی دارد، مطالعه می کند، بحث می کند، در مجامع علمی و سیاسی شرکت می کند، نسبت به جهان پیرامون و زیست خود حساس است، وجدان کاری و جمعی دارد، آینده ی کشورش برایش اهمیت دارد، و بیان عقیده و اعتراض را حتا پیش از قانونی شدن، حق خود می داند. منبع مطلب: ماهنامه ی مهرنامه، شماره ی چهارم تیرماه 1389 مقاله ی دموکراسی برای دموکراسی، سیاوش جمادی ))ما با چنین تمرینی هم شهروند هستیم و هم می توانیم نسبت به دغدغه های ثنفی امان کنش و واکنش داشته باشیم. نویسنده و روزنامه نگار بودن ما در مرحله ی اول با حس شهروندن بودن ما هویت پیدا می کند و گرنه هیچ هیچ هیچ هستیم... نیستم؟!رضا شبانکارهhttp://www.shabankareh.blogspot.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2155097108874734272.post-47472625836615611062012-05-15T20:20:42.659-07:002012-05-15T20:20:42.659-07:00سلام خانم رسولی روز شما خوش.
بنده شما را می شناسم....سلام خانم رسولی روز شما خوش.<br />بنده شما را می شناسم. شما هم مرا می شناسید البته نه با دقت من! مطالب و نوشته های زیبای شما را در روزنامه جام جم ( که البته بدون اسم منتشر می شد)، 24 و جاهای دیگر دنبال کرده و می کنم چون معتقدم قلم خیلی خوبی دارید.<br />بنده تجربه کار با دو جناح راست و چپ را داشته و دارم. یعنی الان هم در حال همکاری هستم. البته با جناح راست و با حفظ استقلال کاری. <br />از من به شما نصیحت هیچ وقت خودتان را حیف و حرام یک جریان سیاسی نکنید. بخصوص چپ ها که تجربه نشان داده حتی همان یک جو معرفت راست ها را هم ندارند. من جای شما باشم برای همیشه حسابم را از اینها جدا می کنم و جایی قلم می زنم که به شان و شخصیت من اهمیت بدهند و با من مثل یک انسان رفتار کنند و حقوق اولیه ام را در نظر بگیرند. همین حضرت (حضرتی) از قبال کار مفت شما و امثال شما موقعیت های خوبی پیدا کرده و دفتر و دستکی به هم زده و خلاصه اینکه اعتباری به عنوان اپوزیسون کسب کرده است.<br />خواهر گرامی! حیف قلم زیبای شما نیست که در خدمت دوستانی قرار گیرد که به چیزی جز منافع فردی نمی اندیشند؟ باور کنید در تاریخ آینده این مملکت هیچ کس شما را به خاطر انتشار صفحه کتاب مثلا در یک روزنامه دست راستی ملامت نخواهد کرد اما قطعا شما شانس زندگی خوب که در سایه آن میتوانید برای جامعه مفید باشید را از دست خواهید داد با کار کردن در این رسانه های گدا صفت و سودجویکی از دوستان قدیمی شماnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2155097108874734272.post-72560575718538838752012-05-02T15:09:21.053-07:002012-05-02T15:09:21.053-07:00این مشکل کل جامعه ماست. من ده سال در مدرسه های غبر...این مشکل کل جامعه ماست. من ده سال در مدرسه های غبرانتفاعی درس دادم و همیشه همین بساطه. باید از جایی در همون سیستمی که هزار تا ایراد داره شروع کرد و حق رو اعاده کردچپ کوکnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2155097108874734272.post-8013527625983603782012-05-02T12:22:24.914-07:002012-05-02T12:22:24.914-07:00محدود به اعتماد نیست این شرایط. متاسفانه فضای روزن...محدود به اعتماد نیست این شرایط. متاسفانه فضای روزنامه نگاری فوق العاده غیر حرفه ای است. <br />رسم این است که روزنامه ها و روزنامه نگاران از مردم جلوتر باشند و به نگاه جامعه خط بدهند. ولی حالا در ایران برعکس شده. یعنی مردمند که از روزنامه ها جلوترند. این هم یک دلیل دارد؛ روزنامه نگاری حقیقی، تحقیر شده و انگار قرار نیست جایی هم پیدا کند.داوودhttp://gatsby.blogfa.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2155097108874734272.post-43013020729345192402012-05-02T02:30:01.247-07:002012-05-02T02:30:01.247-07:00بعید میدونم بازگشایی منوط به این بشه. حداقل درمور...بعید میدونم بازگشایی منوط به این بشه. حداقل درمورد خودمون که تو بخش ادب و هنر کار میکردیم میدونم که اینجوری نبوده و تصمیم شخصی مدیرمسئول و سردبیر بوده.مرضیه https://www.blogger.com/profile/15746856124252999190noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2155097108874734272.post-80030774533462419262012-05-02T02:27:54.616-07:002012-05-02T02:27:54.616-07:00تشکلهای صنفی برای پیگیری چنین موضوعاتی باید وجود ...تشکلهای صنفی برای پیگیری چنین موضوعاتی باید وجود داشته باشد اما... خب نمیگذارند تشکل صنفی وجود داشته باشد.<br />---<br />یک نکتهای که همیشه توی مسائل روزنامهنگاری برام جای سؤاله اینه که مدیرمسئول دقیقاً چی کاره است؟! به تعریف حقوقی و روی کاغذ کاری ندارم ها. مثلاً قراره که مدیر مسئول مسئولیت آن چیزی که در نشریه منتشر میشه رو داشته باشه پس چطور موقع چاپ یک مطلب خِر نویسنده رو میچسبند؟ و چطور بازگشایی و رفع توقیف نشریه منوط به تعویض تیم نویسندهها میشه؟؟مانیhttp://paderaz.com/weblog/noreply@blogger.com