مهتاب آخرای حاملگیش بود و نمیومد آرایشگاه. نفس راحت کشیدم
که دوباره قرار نیست دستم موقع پسزدن موهایی که میومدن جلو دماغم تا باعث عطسه
بشن، به شکمش بخوره و نیمساعت معذرتخواهی کنم و بگم بچه که طوری نشد؟ تو این
مدتی که نبود میرفتم زیر دست نسیم مینشستم که ابروهامو برداره. بهش میگفتم فقط
تمیزش کن و گوش میکرد. از زمانی که کارشو تو این آرایشگاه شروع کرده بود پنج ماه
هم نمیگذشت. صورت تپل و دستای چاقی داشت و خوشم میومد که سعی میکرد نفسش نخوره تو
صورتم. از تو آینه نگاهش میکردم که چهجوری رو صورتم دولاراست میشه و تماشای این
منظره باعث تفریح بود. دخترا مییومدن اپیلاسیون و لخت با حولهی کوتاه یا ملافهای
که دور تنشون پیچیده بودن اینور اونور میرفتن. زیاد پول و وقت صرف زدودن موهای
زائد میکردن، من وقتی منتظر مینشستم که برای ابرو نوبتم شه، تا میشد نگاشون میکردم.
زنای خیلی پیر هم میومدن، ممکن بود این آخرین روز زندگیشون باشه اما چی بهتر از
اینکه آراسته و پیراسته بمیرن. تحسینشون میکردم، انگار جوونی خودمو تو اونا میدیدم.
نسیم اول قیچی میزد و بعد یه دونه مو از بالا و چارتا دونه
مو از پایین برمیداشت و دور ابرو رو بند مینداخت و میگفت تیغ هم بزنم؟ میگفتم نه.
سرشو میبرد دورتر و نگاه به دوتا ابروهام میکرد و میگفت همین؟ میگفتم آره. میگفت
مبارکه و مشتری بعدی رو صدا میکرد. کلش شاید سه دیقه طول میکشید. تو این دوباری
که در غیاب مهتاب زیر دستش نشستم حتا بهش انعام هم ندادم اما خیلی از کارش راضی
بودم. همون کاری رو که بهش میگفتم میکرد. ولی مهتاب اینجوری نبود. وقتی میگفتی
فلان کارو بکن میگفت میدونم، میخوای فقط تمیز شه دیگه؟ ولی کار خودشو میکرد.
هی قیچی میزد، هی از زیر و بالا برمیداشت، فکر میکرد باید وقت بذاره که راضی
بشم و اگه سر و ته کارو ظرف دو دیقه هم بیاره تو دلم میگم چه بزن دررو، بعد هم قید
آرایشگاه رفتن رو میزنم و میگم کاری رو که دودیقه ای میشه انجام داد چرا خودم
انجام ندم؟ در حالی که من چلمنم، از پس قیچی زدن ابرو برنمییام، همیشه گند میزنم
و قیافهی کجوکولهای واسه خودم میسازم.
قبل عید تا پامو گذاشتم تو آرایشگاه با مهتاب چشم تو چشم
شدم. بارو زمین گذاشته بود و برگشته بود. موقعیت سختی بود، حالا باید زیر دست کدوم
مینشستم؟ رودرواسی رو گذاشتم کنار و به خانوم شادان که پول میگیره و قبض صادر میکنه
گفتم ابرو با نسیم. دربرابر چشمای ناباور مهتاب نشستم صندلی بغل، زیر دست نسیم.
شانس بدم مشتری هم نداشت و از اول تا آخر زل زده بود به فرایند کار. شاید به خودش میگفت
کاش اون سلاموعلیک گرمو باهام نمیکرد تا نسیم نفهمه من مشتری خودش بودم. احساس
کردم پیش نسیم تحقیر شده. گرتا که رفت خارج، من این سه سال آخرو همهش زیر دست
مهتاب نشسته بودم و اینکه مشتری سالیانش جلوی خودش بره با یکی دیگه براش سرافکندگی
داشت. از کارم پشیمون بودم، دل مادری که تازه وضع حمل کرده و احتمالن الان هم تو
دوران افسردگی پس از زایمانه شکسته بودم. ولی دیگه دیر شده بود. نسیم مثل همیشه به
حرفم گوش داد و من با دلی آکنده از درد آرایشگاه رو ترک کردم. بعدش فکر بکری کردم.
گفتم دفعهی بعد میرم زیر دست مهتاب. این براش پیروزی بزرگی خواهد بود. چون مشتریش
پشیمون و سرافکنده برگشته پیشش و نشون داده که هیشکی مثل تو نبود. طعم این پیروزی
خیلی شیرینتر از وقتیه که مهتاب برمیگشت و من دوباره بیمعطلی میشدم مشتری همیشگیش.
چندروز پیش که رفتم آرایشگاه همین کارو کردم و نتیجه هم
همونی بود که پیشبینی میکردم. خیلی خوشحال شده بود. میخندید و باهام بیشتر حرف میزد.
تبدیل به وی آی پی شده بودم. مشتری وی آی پی یعنی اینکه دوبرابر زمانی که صرف بقیه
میکنی، صرفش کن. آغاز دوبارهی بدبختی. نسیم داشت رو صورت یه مشتری دیگه دولاراست
میشد و اصلن حواسش به من که از دستش پریده بودم، نبود.
من هلاک اینم که روحیه نسیم رو داشته باشم. عوضش مدام در حال حساب کتابم چی کار کنم چی کار نکنم که خودم بیشتر زجر بکشم جاش مخاطبم فکرهای خوب خوب کنه.
پاسخحذفکوری که فکر میکند عصا کش کورهای دیگر شده است.
پاسخحذفو باز هم در آزمون عملی رفوزه شدی ولی ذهن خودارضاگر دست بر نمی دارد و تو را در ازمونهای دیگر می فکند
پاسخحذفآااا این گرتا همون ارمنیه نیس که تتو و اینا هم انجام میداد و خونه ش بهار شیراز اون طرفا بود؟ رفت خارج؟ من کلی هی شماره ش رو دادم این ور اون ور یه عنوان ابرو وردار درجه یک
پاسخحذفدولا راست میشد یعنی بند مینداخت؟
پاسخحذفخیلی خوش گذشت خوندن متنت.
پاسخحذفواقعا خوب بود.
چه خوب مینویسی!
پاسخحذفنیستی ...
پاسخحذفسوالی که الان مطرحه اینه که بار بعد چیکار میکنی؟ میشینی باز زیر دست مهتاب و ناراضی بلند میشی و قربانی انتخاب بین عذاب وجدان و نارضایتی میشی؟ یا اینکه نسیمو انتخاب میکنی و خودتو با فکر اینکه دیگه مهتاب از افسردگیه زایمانش بیرون اومده راحت میکنی؟ این سوالیه که توی خیلی از شرایط زندگی پیش میاد!
پاسخحذف