دوشنبه

پشت پنجره‌های بزرگ طبقه‌ی همکف



داشتیم تلویزیون تماشا می کردیم که یهو کانال عوض شد. مدل کی بود گوزید نگاه کردیم به هم. چشمم افتاد به کنترل که تو دست بابام بود. گفت دستم خورد. ولی کانالو عوض نکرد. اصرار کرد بذاریم همینجا باشه، چند دیقه ی دیگه سریال شروع می شه. ما هم شاکی که پس نگو دستم خورد
.

با "دستم خورد" خیلی کارا رو می شه توجیه کرد و زیر بار مسئولیتش نرفت. دستم خورد آنفالو کردم، دستم خورد خاموش شد، دستم خورد کشتمش. چیزا رو جوری می سازن که بتونی بگی دستم خورد و دیگران هم نتونن ثابت کنن که دستت نخورد. قبلن بابای من برا عوض کردن کانال باید بلند می شد می رفت کنار تلویزیون و یکی از پیچ ها رو می چرخوند و کانال عوض می شد. کاری که می کرد غیرقابل حاشا بود و درصد تصادفی بودنش صفر. اما حالا طرف تا زیر سوال می ره شروع می کنه شونه خالی کردن، همه ی شرایط هم براش مهیاست. دنیا جای آدمائیه که اشتباهاشون سهویه و اگه به خودشون بود نمی کردن. اگر من صاحابش بودم برعکسش می کردم. آدمایی رو که سهوی غلطی انجام داده بودن مجازات می کردم تا کون دنیا از دقت و تسلط و مسئولیت پذیری مردمانش پاره می شد. دنیا جایی می شد که وقتی به همسایه اعتراض می کردم که چرا نصفه شب به فکر سوراخ سوراخ کردن دیوارای خونه ش افتاده نمی گفت ئه من به ساعت نگاه نکردم به خیالم دم غروبه. 

۳ نظر:

  1. تو یه زندونی یه یارویی کون یه پسره جوونو میذاره. پسره داد وهوار می کنه نگهبانا میریزن. سپس از یارو متجاوزه توضیح می خوان، میگه: من که کاریش نداشتم پامو دراز کردم خورد بهش.

    پاسخحذف