تلویزیون خونه رو بعد سالها وصل کردیم و داره بازی کلمبیا و
یونان پخش میشه. همینالان کلمبیا گل دوم رو وارد دروازه کرد. برزیل آفتابیه و
نصف زمین از سایه سیاهه. اینجا نیمهتاریکه و دوتالامپ سالمی که روشنه از پس نور
دادن به خونه برنمیان. اسباب خونه، رنگاشونو قایم کردن و رو همهچی یه لایهی کلفت
از سیاهی نشسته. هربار اسم تیم کلمبیا مییاد یاد اسکوبار میافتم. میرم تو گوگل
سرچ میکنم ببینم چه سالی بوده. سال ۱۹۹۴، بیستوهفت ساله. بسکه اسطورهها تو
بیستوهفت سالگی کشته شدن یا خودکشی کردن، ۲۷سالم که بود مدام به خودم میگفتم اگه
میخوای دست بجنبونی حالا وقتشه. ولی گذشت و دیگه نمیشه دست جنبوند. ویکیپدیا
میگه همچینم قطعی نیست که واسه گل زدن به دروازهی خودشون کشته باشنش، یهاحتمال
هم وجود داره که قتل براثر دعوا تو یهبار بوده باشه. اینکه ویکیپدیا میشاشه به افسانهای
که از کشتهشدن اسکوبار تو ذهنم ساختم عصبانیم میکنه. من دنبال فاجعهام، دنبال
یهچیز غیر زمینی، نه اینکه بیای بهم بگی شایدم مست بوده و دعوا کرده. این به درد
من نمیخوره، خیلی عادی و پیش پاافتادهس.
صفحه رو میبندم و اینبار سرچ میکنم کشتهشدههای فوتبال. آماری وجود
نداره، من دنبال عددیام که شوکهم کنه. مثل اونباری که تا مدتها از فکر اینکه بیشتر
از ۷۰ میلیون نفر در جریان جنگ جهانی دوم کشته شدن بیرون نمییومدم. از وقتی فهمیده
بودم عدد اینقدر بزرگ بوده تا یههفته بعدش هرروز ویکیپدیا رو باز میکردم به
آمار نگاه میکردم. صفحه رو میرفتم تا ته و میرسیدم به جدولی که تلفات انسانی رو
به تفکیک کشورها نشون میداد. خیره میشدم به تعداد کشتهشدههای شوروی: ۲۳ میلیون و صدهزار نفر، کشتهشدههای چین: بیستمیلیون نفر، آلمان
نازی: هفتمیلیون و دویستهزارنفر، اندونزی که اونهمه از قلب اروپا فاصله داشته: چاهارمیلیون
نفر. ویکیپدیا برام کار
صفحهی حوادث روزنامهها رو انجام میده. علاقهمند به خوندن دربارهی حادثهام، ولی
نه حادثهای که با کشته شدن یکی دونفر سروتهش هم اومده باشه.
سرچ کشتهشدههای فوتبال دستمو نگرفت. خود فوتبالو سرچ میکنم و تاریخچهشو میخونم و میرسم به اون اتفاقی که دنبالش میگشتم. سال ۱۹۸۵، فینال جام باشگاههای اروپا، بازی لیورپول و یوونتوس. اسمش فاجعهی ورزشگاه هیسله. یهساعت قبل از شروع مسابقه طرفدارای لیورپول با شکستن فنسهایی که از طرفدارای یوونتوس جداشون میکرد، به اونا حملهور میشن و کتککاری شروع میشه. طرفدارای یوونتوس که شوکه و ترسیده بودن برای فرارکردن به دیوار ورزشگاه هجوم میبرن و دیوار میریزه رو سرشون و ۳۹نفر که بیشترشون طرفدارای یوونتوس بودن کشته میشن. اسامی و سن کشتهشدهها هم هست. کوچیکترینشون ۱۱ساله و بزرگترینشون ۵۸ساله بوده. باوجود ایناتفاق، فینال برگزار میشه و میشل پلاتینی تکگل یوونتوسو میزنه. بعدش هم لیورپول برا شیشسال و باشگاههای دیگهی انگلیس برای پنجسال از حضور در مسابقههای اروپا محروم میشن.
سرچ کشتهشدههای فوتبال دستمو نگرفت. خود فوتبالو سرچ میکنم و تاریخچهشو میخونم و میرسم به اون اتفاقی که دنبالش میگشتم. سال ۱۹۸۵، فینال جام باشگاههای اروپا، بازی لیورپول و یوونتوس. اسمش فاجعهی ورزشگاه هیسله. یهساعت قبل از شروع مسابقه طرفدارای لیورپول با شکستن فنسهایی که از طرفدارای یوونتوس جداشون میکرد، به اونا حملهور میشن و کتککاری شروع میشه. طرفدارای یوونتوس که شوکه و ترسیده بودن برای فرارکردن به دیوار ورزشگاه هجوم میبرن و دیوار میریزه رو سرشون و ۳۹نفر که بیشترشون طرفدارای یوونتوس بودن کشته میشن. اسامی و سن کشتهشدهها هم هست. کوچیکترینشون ۱۱ساله و بزرگترینشون ۵۸ساله بوده. باوجود ایناتفاق، فینال برگزار میشه و میشل پلاتینی تکگل یوونتوسو میزنه. بعدش هم لیورپول برا شیشسال و باشگاههای دیگهی انگلیس برای پنجسال از حضور در مسابقههای اروپا محروم میشن.
چاهار سال میگذره و لیورپول که همچنان در اروپا تحریم بوده
تو خود انگلستان با ناتینگهام فارست مسابقه میده. بازی تو ورزشگاه هیلسبوروی شهر
شفیلد برگزار میشه. جمعیت خیلی زیادی برای دیدن مسابقه مییاد و لحظهبهلحظه به
تعداد آدما اضافه میشه، پلیس وقتی میبینه جمعیت خیلی زیاد شده، یکی از درها رو
که معمولن برای خروج استفاده میشده، باز میکنه تا هواداری لیورپول برن تو. جمعیت
هجوم میبره و فشار انقدر زیاد میشه که جلوئیا میافتن زیر دستوپا و هیچ پلیسی
هم اونجا نبوده که مردمو هدایت کنه. ۹۶ نفر کشته میشن و با توجهبهاینکه فقط چارسال از اتفاق هیسل گذشته بوده همهی تقصیرا میافته گردن هوادارای لیورپول و میگن
اینا بهعلت مستی زیاد باعث حادثه شدن. با اینکه ۹۶ نفر از هوادارا کشته میشن،
بهشون میگن وحشی و نفرت عمومی ازشون بالا میگیره. ۲۳ سال میگذره تا بالاخره میتونن
ثابت کنن تقصیر اونا نبوده و قصور پلیس فاجعه درست کرده. موجی از عذرخواهی راه میافته
و دیوید کامرون هم از بیعدالتی در حق خانوادههای قربانیها عذرخواهی میکنه. اگه
هواداری اون زمان سیوپنج ساله بوده باشه بعد ۲۳ سال میشه پنجاهوهشت ساله. تمام
میانسالی و بخشی از پیریشو درکسوت یههوادار وحشی میرفته استادیوم. حتا اونکسی
که اصلن تو فاجعه حضور نداشته هم اینهمهسال وحشی خطاب میشده.
هوادار مثل رودخونهس. آبی که میاد و میره تازهس ولی با تازهشدن آب، رودخونه عوض نمیشه و نمیتونی بگی هیچاثری از آبهای قدیمی توش نیست، نمیتونی بگی کدومبخش کهنهس و کدوم نو. بهمحض اینکه هوادار شدی و بهخاطر تیمت رفتی استادیوم یا جلوی تلویزیون نشستی با اونیکه ۳۰ سال هواداره، برابری؛ از هر ملیتی که باشید. بازیکنا میان و میرن و بازنشسته میشن و کلی شکست و پیروزی اتفاق میافته ولی تو همچنان طرفدار همون تیمی و بهقول حمید عین مذهبی که چشمبسته قبولش داری، ولش نمیکنی.
هوادار مثل رودخونهس. آبی که میاد و میره تازهس ولی با تازهشدن آب، رودخونه عوض نمیشه و نمیتونی بگی هیچاثری از آبهای قدیمی توش نیست، نمیتونی بگی کدومبخش کهنهس و کدوم نو. بهمحض اینکه هوادار شدی و بهخاطر تیمت رفتی استادیوم یا جلوی تلویزیون نشستی با اونیکه ۳۰ سال هواداره، برابری؛ از هر ملیتی که باشید. بازیکنا میان و میرن و بازنشسته میشن و کلی شکست و پیروزی اتفاق میافته ولی تو همچنان طرفدار همون تیمی و بهقول حمید عین مذهبی که چشمبسته قبولش داری، ولش نمیکنی.
از اتفاق ورزشگاه هیسل ۲۰ سال میگذره و سال ۲۰۰۵ دوباره
لیورپول و یوونتوس باهم بازی میکنن. قبل از شروع مسابقه، هوادارای لیورپول پلاکاردهایی دستشون میگیرن که رو به هوادارای یوونتوس بنر بزرگی درست میکنه. بنری که
روش نوشته: AMICIZIA. هوادارای
یوونتوس بنرو میبینن و یکپارچه فریاد شادی میشن. منم ۹سال بعد گوشهی یه خونهی
تاریک، دور از همهی سروصداها جلوی تلویزیونی که هر بازیکنی رو دوتا نشون میده، بادیدن عکس اون بنر گریه میکنم و طرفدار لیورپول میشم.
راه مون از هم جدا شد
پاسخحذفاین نوشته تو رو بفرستی فردوسی پور بخونه خیلی خوشحال میشه :)
پاسخحذفعالی بود
پاسخحذففرهاد می گفت ایران بهترین جا واسه هرز رفتن استعداداس. شما یکیشونی، هرز نری، رمان خفن بنویس 1000 صفحه. یه خانمی هم پست شما رو توی تیوال با ذکر منبع گذاشته بود من نظرمو نسبت به ایشون دادم فکرکردم نوشته مال خودشه! چرا؟ چون اصلا نمیدونستم همچین منبعی وجود داره. موفق باشی.
پاسخحذفاستالین میگه کشته شدن یک نفر تراژدیه و کشته شدن یک میلیون نفر فقط آماره. علی رغم اینکه ایشون خودش از بزرگ ترین آدمکش های قرن بیستم و چه بسا تمام تاریخ بوده (با اینکه خون کسانی که ایشون کشته به حکم پولتیکال کارکتنس چپ خیلی کمتر از کشته شده های جنگ عراق و ویتنام رنگین بوده) ولی باید اعتراف کرد این جمله ی خردمندانه ایه. میلیون ها نفر کشته رغم بزرگ تر از اونیه که بتونه تاثیر زیادی رو احساسات آنی آدم ها بندازه. برا در کمال تاسف و البته پر رویی باید بگم قسمت اول نوشته زیاد صادقانه به نظرم نیومد : ( هرچند موضوع اصلی چیز دیگه ای بود...
پاسخحذفنیستین ...
پاسخحذف