دوشنبه

داریوش خودتی؟ خودمم

وقتی شیش‌هفت سالم بود از تلفن خونه‌ی مادربزرگم زنگ می‌زدم آمریکا، فکر می‌کردم همه‌ی گوشیا رو داریوش برمیداره. می‌خواستم صداشو بشنوم و وقتی شنیدم سریع قطع کنم. تو خونه‌مون چیزی که فراوون شنیده می‌شد آهنگای داریوش بود. بوی گندمش از همه بیشتر. من از صداش می‌ترسیدم؛ مشخصن بوی گندمش مرگ زن عموی مامانم رو تداعی می‌کرد. منو برده بودن خاکسپاریش، مامانم به رغم اصرار زیادم و کون به زمین کوبیدنم نذاشته بود برم تو مرده‌شورخونه و بعدش هم نمی‌ذاشت برم سمت قبر. پس چرا منو برده بود اونجا؟ احتمالن کسی نبوده تو خونه نگهم داره. ولی من از لای پاها یواشکی رفته بودم اون جلو، و با چشمای از حدقه دراومده دفن شدن زن عموی مامانم رو نگاه کرده بودم؛ قبرستون ابن بابویه، قبر دوطبقه بود و یه موش گنده دیدم که از لای خاکا فرار کرد. موشه رو نتونستن گیر بندازن. اومدیم خونه بوی گندم داریوش پخش می‌شد. اونجا که می‌گه یه وجب خاک مال من برای همیشه رفت و چسبید به خاکسپاری زن عمو.

ولی هیچ کدوم از تلفنای امریکا جوابگو نبودن. یادم نمی‌یاد کسی گوشی رو برداشته باشه. فرایند مقابله با ترس ازراه عادی‌سازی که به صورت غریزی قصد به انجام رسوندنش رو داشتم، ناکام موند. محمدحسن که گفت وقتی بچه بوده زنگ می‌زده خارج مزاحم تلفنی می‌شده، اینا یادم اومد. احتمالن معدود نبودیم، یه‌عالم بچه بودیم که دوست داشتیم با جهان ناشناخته از راه تلفن ارتباط برقرار کنیم. چندروز پیش هم یکی فوت کردن تو گوشی رو به عنوان مزاحمت تلفنی یادآوری کرد. یه امت به قصد مزاحمت تو گوشی فوت می‌کردن، خودشون هم نمی‌دونستن چرا این شیوه رو انتخاب کردن. سالهایی بود که مزاحمای تلفنی آزادانه واسه خودشون فعالیت می‌کردن و چون شماره نمی‌افتاد، قسر درمی‌رفتن. همه هم به اطرافیان ظنین بودن، تئوری "هر کی هست غریبه نیست"، معتقدان زیادی داشت. خاله‌ی مامانم به مامانم مشکوک بود، هزار بار ازش پرسیده بود فاطی تویی زنگ می‌زنی فوت می کنی؟ خاله جان کام‌آن.

۲ نظر:

  1. ینی الان دارم بوی گندمو گوش می‌دم، جلو چشم، تویی که داری قبرو نگاه می‌کنی، هر چی بیشتر می‌خونه تصویر واضح تر‌ میشه، امیدوارم وقتی آهنگ تموم می‌شه، بتونم بزنم بیرون از قبرستون!

    پاسخحذف
  2. مردم از خنده. آره اون موقع ها خیلی مزاحم بودا! حالا بالاخره با داریوش صحبت کردی؟

    پاسخحذف