چهارشنبه

تا آن زمان به خیالش نرسیده بود زندگی به شیوه‌ای دیگر هم وجود دارد



آدمی‌ که شکنجه دیده با آدمی ‌که بهش تجاوز شده برابر نیست. دومی‌ از نظر قربانی‌بودن جایگاه بالاتری داره. تجاوز خودش شکلی از شکنجه‌س ولی چون پای سکس درمیونه قدر و مرتبه‌ی دیگه‌ای پیدا می‌کنه. بیشتر مردم، تجاوز رو قبیح‌تر از قتل می‌دونن. معتقدن آدمی‌که بهش تجاوز شده کل زندگیش تباه شده و مرگ بهتر از این زندگیه. می‌تونن به‌صحنه‌ی قتل و شکنجه نگاه کنن یا بازسازیش کنن اما به صحنه‌ی تجاوز هرگز. خبر آزار جنسی بیشتر از هر خبر دیگه‌ای جلب توجه می‌کنه، کسی که مورد تعرض قرار گرفته، قربانی‌ترین قربانی هاست، کسی که تجاوز کرده از تمام شکنجه‌گرهای تاریخ سفاک‌تره. مجرم مخوفی ازش میسازن تا شاید آدمای بیشتری رو از تجاوز منع کنن. 

انقدر در طول تاریخ، نفرت و انزجار تو عمل تجاوز تپونده شده که دیگه این عمل خودشو تاب نمی‌یاره. تبعاتش نمی‌تونه فقط متوجه متجاوز باشه، از متجاوز سرریز می‌کنه و دامن قربانی رو هم می‌گیره و اون رو هم با خودش به زیر می‌کشه. این انزجار بیشتر از اینکه از ضدیت با خشونت تغذیه بشه، ریشه در این داره که سکس هنوز موضوعی لاینحله، جزو لذت‌های روزمره نیست، نمی‌شه بی‌واسطه و بدون ترس ازش لذت برد یا پسش زد، حرمت داره و جای دیگه‌ای می‌شینه، جایی که هیچ‌چیزی باهاش قابل قیاس نیست. نمی‌تونی بگی کسی که از کارگرش بیگاری می‌کشه به اندازه‌ی یه متجاوز جنسی مجرمه. 

تو تاریخ سکس هرچی جلوتر اومدیم این حرمت بیشتر شده، قدرت و سیاست بهش فشار آورده و از صحنه‌ی اجتماع حذفش کرده و پستو رو بهش نشون داده. اگه از پابلیک حذف نمی‌شد اینجوری هم به تملک درنمی‌یومد. برای تک‌تک آدما تعیین شده حق دارن با کی بخوابن و با کی نخوابن. اندام جنسی در موقعیتی برابر با سایر اعضای بدن نیست. هاله‌ای قدسی دورشو گرفته. در شکنجه هم حریم تن از بین می‌ره اما چون پای سکس درمیون نیست، شکنجه، شکنجه باقی می‌مونه، ممکنه فرداش فراموش بشه یا اثراتش تا آخر عمر گریبان قربانی رو ول نکنه، اما سنگینی اضافه‌ای رو از بیرون تحمیل نمی‌کنه، به قربانی دیکته نمی‌شه که منزجرکننده‌ترین عمل رو تنش اتفاق افتاده، موقعیتی کاملن از پیش‌ساخته، انتظارشو نمی‌کشه. 

اخیرن ناظم مدرسه‌‌ای به چندتا دانش‌آموز تجاوز کرده. چندنفرو دیدم به بهانه‌ی این ماجرا به صرافت افتاد‌ه‌ن به بچه‌هاشون راجع به جاهای ممنوعه‌ی تنشون آموزش بدن. اگه این آموزش همراه با مخوف‌سازی نباشه، خیلی کار خوبیه، بچه‌ها هنوز در این‌مورد بکرن و با طوفانی که در سنین بالاتر دامنشونو می‌گیره بیگانه؛ ولی نباید فکری به حال این بیرون کرد؟ نباید سکس رو به‌زیر کشید و به جایگاه عادی سابقش برگردوند؟ اینکه بیاییم از تجاوز هیولایی بسازیم با این هدف که آدمای بالقوه بزهکارو بترسونه که سراغش نیان، چندان جواب نداده، بدتر باعث شده قربانی از حجم نفرتی که درمورد این عمل وجود داره به اندازه‌ی مجرم بترسه و ناخودآگاه بخشی از اونو جذب کنه. اگه با تجاوز، مثل شکنجه برخورد می‌شد و نه بیشتر، این اتفاق با آدمای دیگه و با دستگاه قضا هم راحت‌تر درمیون گذاشته می‌شد. عین اینکه ‌یکی تو خیابون کتکت می‌زنه و چون پشت این کتک‌زدن اون نفرت تاریخی وجود نداره، تو هم بدون اینکه نگران تبعات ماجرا باشی فوری زنگ می‌زنی به دوستت، به خانواده‌ت، به آدم نزدیکت خبر می‌دی که چی شده. اگه کل شهر درباره‌ی این ماجرا حرف بزنن حیثیتت رو در معرض تهدید نمی‌بینی. با خودت سبک سنگین نمی‌کنی که اتفاق رو باید محتوم بذاری یا منتشرش کنی. آزادی عمل بیشتری برای ادامه‌ی زندگی داری و نگران بلایی بیشتر از اونچه سرت اومده نیستی. 

دارم بی‌مکان حرف می‌زنم، متوجهم که اینجا دستگاه قضا همراه نیست و ممکنه خودت رو به عنوان مجرم دستگیر کنه، ولی جایی‌که دستگاه قضا همراهه هم مردم (با وجود حمایت‌های زیاد) هنوز از گزارش کردن تجاوز وحشت دارن. اینکه جامعه به عمل تجاوز نفرت تزریق کنه و مدام به قربانی یادآوری کنه که ما می‌دونیم چه فاجعه‌ای رو از سرگذروندی و در کنارت هستیم تا همراه با تو اعلام انزجار کنیم، نشونه‌ی همدلی با قربانی نیست، هرچند در کوتاه مدت خوشحالش کنه. مردم از قربانی انتظار دارن نقشش رو خیلی خوب بازی کنه، همه دور آسیب‌دیده‌ای که قربانی بودن رو باتمام وجود پذیرفته جمع می‌شن و قدردانن که انتظارشونو برآورده کرده، ولی اون آسیب‌دیده‌ای که نقشش رو قبول نمی‌کنه یا تمام و کمال توش فرو نمی‌ره از دایره‌ی توجه و اعتنا خارج می‌شه. اینکه یه شکایت ساده تنظیم کنی که در فلان تاریخ فلانی بهم تجاوز کرد و اینم مدرکش و با این جرم هم مثل بقیه‌ی جرم‌ها رفتار کنی، به‌شدت غیر قابل پذیرشه، باید حتما تو اون شکایت از تخریب روحی و آسیب دائمی‌ای که متوجهت شده پرده‌ برداری. موضوع وقتی رسانه‌ای می‌شه و توجه همگان رو جلب می‌کنه که تو کاملن از پس ایفای نقش بربیای. تولید قربانی بیزینس گنده‌ایه که باید با موفقیت پیش بره و هیچی نباید تهدیدش کنه. ما هم این بیزنس رو ناخودآگاه تغذیه می‌کنیم و سود کلانی بهش می رسونیم درحالی‌که خودمون متضرریم. یک‌طرفو منفجر می‌کنیم و کسی نیست تا خونی رو که از این انفجار رو سر و صورت طرف دیگه ریخته شده، پاک کنه.