حتا یک دوست مسن هم ندارم. تنها آدم های مسنی که باهاشان ارتباط نزدیک دارم مادر
و پدرم هستند. تا وقتی امیرحسن چیزی درباره ی پدرش توئیت نکرد به دوستی با آدم های
مسن فکر نکرده بودم. اصلن به ذهنم خطور نکرده بود که می توانم با کسی چنددهه بزرگتر
از خودم دوست باشم یا تلاش کنم برایش. انگار برایم بدیهی است که نباید با آدم مسن دوست
شوم، باید فقط به او احترام بگذارم. نوشته بود: "بابام زنگ زده کجایی پسر؟ میگم
خوابم. میگه پاشو با آژانس بیا حوصلهمون سر رفته."
دلم نمی خواهد آدم محترمی باشم. آدم محترم برایم معنی عتیقه و بلااستفاده و دکوری
می دهد. حتا به این فکر می کنم که شاید کار درستی نباشد تو اتوبوس تا آدم مسنی دیدم
بلند شوم که بنشیند. انگار تایید کرده باشم پیرها مطلقن ناتوان هستند. حتا می تواند
توهین آمیز باشد. بیا تو که نمی توانی سرپا بایستی و بهت فشار می آید بشین، من که جوان
و قوی هستم بایستم چون من طوریم نمی شود. شاید اگر از سن و سال دارها بپرسم که نظرشان
درباره ی این کار چیست بیشترشان موافق باشند و آن را نشانه ی احترام بدانند چون بهش
عادت کرده اند و برایشان درونی شده اما هرچه فکر می کنم به نظرم غلط مصطلح می آید.
این احترام به آدم مسن زورچپان می کند که ناتوانی اش را بپذیرد و دست کمک جامعه را
که به طرفش دراز شده بگیرد. منظورم این نیست که مطلقن باید وضعیت آدم مسن را نادیده
گرفت اما تصمیم گرفته ام در اتوبوس فقط به این دلیل که طرف موی سفید و صورت چروکیده
ای دارد از جایم بلند نشوم که بنشیند، اگر دیدم ایستادن دارد اذیتش می کند این کار
را بکنم.
احترام توخالی همه جا بین من و مسن ترها قرار می گیرد. چیز خوش آب و رنگی است اما
بی رحم و مستبد است. دور می کند و نادیده می گیرد و جایی برای گفت و گو نمی گذارد.
مادرم نظرش را به من تحمیل می کند و من باید با احترام قبول کنم. یا یادم داده اند وقتی
چیزی را قبول ندارم بگویم عقیده ی شما محترم است. معنی واقعی اش این است که عقیده ی
شما به درد من نمی خورد، بهتر است آن را برای خودتان نگه دارید. هر دو یک کارکرد را دارند و من دومی را ترجیح می دهم چون ریاکاری اولی را ندارد.
حرف یاسمینا رضا را در نمایشنامه ی خدای کشتار خیلی قبول دارم. " فایده ای
نداره که آدم محترم باشه. احترام یک چیز بی معنیه که فقط آدمو ضعیف و بی دفاع میکنه."
به نظر شما جایگزین "منطقی" ِ احترام چیه؟
پاسخحذفقواعدی که ما بعنوان احترام گذاشتن میدونیم در سیر قدمت دار شدن "مطلق شدن" و حرکت اصلاحی در برابر هر قاعده ی مطلق شده ای رویکرد نسبی شدنشه.
و نسبی شدن یعنی یه جا اون قاعده رو رعایت کن یه جا نه. و اینکه "کجا؟؟" دقیقا به موقعیت شناسی قوی و تحلیل ری یل تایم برمیگرده که تمام ماهایی که موقعیت های اجتماعی رو کنترل شده و محدود و در قالب های مشخص سنتی و عرفی تجربه کردیم توش ضعیفیم. چرا که بانک دانسته ها و تجربه ی کوچیک و محدودی داریم که هم زدن و زیر و رو کردنش بمنظور تحلیل و مقایسه نمیتونه به تصمیم درستی در موقعیت های متفاوت برسونتمون.
این جمله نظر شما محترم واقعا مسخره است. اعصاب خورد کنه. احمقانه است.
پاسخحذف