عکسهای مصر را نگاه میکنم. خبرهای مصر توی اسکرولها تندتند از جلوی چشمم رد میشوند. هوس میکنم (سلام علیبی). دوست دارم الان مصر باشم. انقلابی بودن شغلم باشد. هرجایی که قرار است انقلاب شود، یا در حرکتهای مردمی چیزی عوض شود به من ماموریت بدهند بروم آنجا. خورشید میگوید یک همچین چیزی وجود دارد. نهادهای بینالمللی هستند که به حرکتهای مردمی کمک میکنند. مثلن دیوارها را با گرافیتی پر میکنند یا شعار میسازند و کارهای این شکلی. من فعالیتهای اینطوری را دوست دارم اما میخواهم نقش مستقیمتری داشته باشم. شعارها را فریاد بزنم یا وقتی گاز اشکآور زدند سیگار روشن کنم فوت کنم تو چشم مردم. به مردم گرسنه و تشنه غذا و آب برسانم. نان بربری بخرم و از جلوی گارد رد شوم و اگر پرسیدند کجا داری میری؟ نمیتونی بری سمت دانشگاه، نان را نشان دهم و بگویم میروم خانه.
سازمانی بیمرز وجود ندارد که آدمهای انقلابی را جذب کند؟ ماموریت بدهد برویم نقاط مختلف جهان. هر جا که دیکتاتوری هست و آرزویی برای مرگ دیکتاتور، ما هم آنجا باشیم و مبارزهی غیرمسلحانه کنیم. نمیدانم چین که خط تولید را در جهان به دست گرفته، چرا در مورد حرکتهای مردمی کاری نمیکند. اصلاحات یا انقلابهای چینی را در کشورهایی که حکومتهای دیکتاتوری دارند، شکل نمیدهد. شاید چون خیاط در کوزه افتاد.
چيزی تو مايههای «چه» منتها نه از لحاظ نظامیش
پاسخحذف