یک چیزهایی توی خانه انتظار مرا میکشند. ظرف شیرینی را یادم رفت بگذارم تو یخچال و یادم رفت درش را ببندم و حالا شیرینیهای به آن تازگی و خوشمزگی در غیاب من دارند هوا میخورند و خشک میشوند. شیر پکیج هر سه ثانیه یکبار چکه میکند. قبل از اینکه بیایم بیرون ظرف گذاشتم زیرش. بعد فکر کردم این ظرف کوچک است، ظرف بزرگتری گذاشتم. مدام با خودم محاسبه کردم چند ساعت طول میکشد ظرف پر از آب شود و آب سرریز کند و بریزد روی لباسشویی و از آنجا سربخورد پایین و بیایید تا وسط آشپزخانه و ببیند چاهک هم به خاطر سوسک بسته است و کل آشپزخانه را بگیرد و بالا بیاید و به جاهای دیگر خانه هم سرایت کند و از خانه بیرون بزند و شره کند توی راه پله و راه پله را تند و تند پایین برود و هرچه سر راهش هست بردارد و به در و دیوارها بکوبد و با خود پایین ببرد و به خیابان بریزد و محله را فرا بگیرد و به محلات دیگر و به مناطق دیگر سرایت کند و شهر را درنوردد و همه سراسیمه و شلپشلپکنان به این طرف آنطرف بدوند و این سیل را به بسته شدن سفارت بریتانیا نسبت بدهند و در اخبار بگویند سیل بیسابقه در پایتخت؟
زیر ظرف یک عالم پارچه چپاندم که اگر سرریز کرد، ریختن آب روی زمین و راه افتادن سیل به تاخیر بیفتد. یادم رفت روی سیبزمینیهایی که خرد کرده بودم آب بریزم. حالا خرد شده توی ظرف در نبود من دارند سیاه میشوند. لپتاپم دارد در نبودم شارژ خالی میکند. جورابهایم در نبودم دارند روی شوفاژ از حرارت زرد میشوند. بوی آشغالهایی که از خانه بیرون نبردهام دارد غلیظتر میشود.
انتظارم این است که وقتی از خانه میروم روند پیرشدن پدر و مادرم متوقف شود تا من برگردم. اما بعد از چندوقت که میبینمشان یکه میخورم. توی عکسها دوستانم را میبینم که آدمهای دیگری شدهاند، معاشرینشان از سیارهای دیگرند. حتا آن بخش از تنم که جلوی چشمم نیست در غیاب چشمهایم تغییر شکل میدهد و عوض میشود. اینها همه سواستفاده از نبودن من است برای ناامنکردنم. عادلانه این است که حداقل اجازهی تماشا داشته باشم، مگر چقدر زندگی میکنم که نبینم؟
پاراگراف آخر را انگار من نوشته ام... مگر چقدر زندگی میکنم که نبینم؟؟؟
پاسخحذفچطوري پرونده اي با اون همه شاكي، كشته و... نهايت محكوميتش ميشه 200 هزار تومان جريمه، بعد شركت در تجمعات 50 ضربه شلاق و 2 سال حبس؟ با چه فرمولي حساب مي كنند كه اين همه نسبت جرم و جزا معكوسه
پاسخحذفخدا اون دنيا مظلوم رو سرزنش نميکنه که چرا حقت رو نگرفتی..اما از ظالم بدجور
حذفحساب ميکشه! 10 ساله که بوديم بهمون ميگفتن تا چش رو هم بذاری 30 سالت شده..الان من
30 سالم شده و فکر ميکنم کمتر از چشم بر هم زدنی بود ! حالا بگيم چشم رو هم بذاريم
رفتيم اون دنيا و قيامت شده و خدا داره پدر اين آدمای ظالم رو در ميآره! بله..ميبينيم و کيف ميکنيم..دلمون خنک ميشه
فقط از روی نوشته ها و خبرها می شناسمتان. ظلم است در حق شما. شوخی است اگر بگویم ای کاش آرام باشید و بهتان زیاد سخت نگذرد. می توانم بگویم ای کاش تاریخ همه این هزینه ها را فراموش نکند. همه این هزینه هایی که جوانان نسل من (امثال شما) دادند تا حقوقی که از کفمان رفته را بازپس گیرند.بی شک فراموش نخواهد کرد. بابت همه سختی هایی که تحمل کردید و می کنید تا امثال من در شرایط بهتری زندگی کنیم یک دنبا ممنونم. کاش قدر بدانیم.
پاسخحذفمستيم و هوشيار
پاسخحذفشهيداي شهر
خوابيم و بيدار
شهيداي شهر
آخرش يه شب
ماه مياد بيرون
از سر اون كوه
بالاي دره
روي اين ميدون
رد مي شه خندون
يه شب ماه مياد
دعا می کنم برایتان . برای آرامشتان. برای آرامش کسانتان
پاسخحذفمرضیه جانم
پاسخحذفچطور ممکنه کسی بخواد به تو شلاق بزنه مرضیه؟ تو که جرمی جز انسانیت و شرافت و شعور نداری.
پاسخحذفمرضیه مرضیه مرضیه... برو. جونتو بردار و فرار کن. بسه هرچی وایسادی و جنگیدی. به اندازهی همهی عمر خودت به اضافهی عمر خیلیهای دیگه مقاومت کردی و جنگیدی. بسه دیگه. تو رو خدا برو.
منم دوست دارم برم اوین o.O
پاسخحذفتو هم می تونستی یه جای خوش آب و هوا زندگی کنی. یه زندگی آروم و بی دغدغه داشته باشی. اما موندی و پاش از آزادیت مایه گذاشتی. امیدوارم هیچوقت خسته نشی.
پاسخحذف