سه‌شنبه

به جای آب دارم کوکا می‌نوشم

دیدن تاثیر اخبار اقتصادی روی مردم مفرح‌تر از دیدن تاثیر خبرهای حوادث روی آنهاست. داغ‌ترین و به‌دردبخورترین خبر برای آدم‌هایی که هر روز می‌بینمشان بالا رفتن قیمت ارز است. به هم که می‌رسیم قیمت دلار را با صدای بلند می‌گوییم و جمیعن نچ‌نچ می‌کنیم. امروز من در ژست آدم رسانه‌ای و خیلی مطلع گفتم دلار هم که شد هزار و هشتصد تومن. یکی دیگر گفت نه یه‌کم پایین‌تر اومد امروز.

داریم روزها را به مرثیه‌خوانی و شرح لگدهایی که به بختمان زدیم می‌گذرانیم. می‌نشینیم از ارزها و سکه‌هایی می‌گوییم که نگه نداشتیم و بردیم فروختیم و اگر الان داشتیم چقدر پول گیرمان می‌‌آمد. یعنی آن که در سال 1368 هم صددلاری‌اش را برده فروخته امروز دارد حسرتش را می‌خورد. هرکسی در هر سالی ارز و سکه فروخته از همان سال دارد قیمت ارز و سکه‌ی نداشته‌اش را با قیمت روز محاسبه می‌کند و به امروز که می‌رسد دودستی تو سر خودش می‌کوبد چون می‌داند اینجوری نمی‌ماند، ممکن است قیمت دلار به سه‌هزارتومان هم برسد. دیروز یکی داشت می‌گفت چقدر خوشحال است یک‌دلاری را که چندسال پیش در یک عروسی شاباش گرفته نبرده بفروشد، راننده تاکسی می‌گفت خانوم من انقدر بلانسبت نفهم بودم که از مسافرای خارجی که سوار ماشینم می‌شدن دلار قبول نمی‌کردم، فامیلمان از سکه‌هایی که سر عقدش گرفته بود می‌گفت که آن‌موقع فروخته بود دومیلیون و چهارصدهزار تومان و اگر نگهداشته بود حالا بیشتر از هشت‌میلیون تومان می‌ارزید.

کار ما که ارزها و سکه‌هایشان را نفروختیم و یک‌جور دیگری به گا دادیم زارتر است. مادر من یاد سکه‌ای افتاده که چندسال پیش پیچیده بود لای دستمال کاغذی و به هوای اینکه آشغال است انداخته بود دور و این روزها دوباره دارد دنبالش می‌گردد. هرکجا دستمالی بی‌صاحب افتاده باشد برش می‌دارد، لایش را باز می‌کند که شاید عن‌دماغی سکه زاید.

خودخواهی و حرص آدم‌ها اینجور وقت‌ها عیان‌تر است، همه سرشان گرم خودشان است. ارزش پولی که دستم است دارد هی کمتر می‌شود، قیمت‌ها باورنکردنی بالا می‌روند، آنها که هر روز سر و کارشان با ارز است دارند بدبخت می‌شوند، اما من اگر دوتا سکه توی دستم داشته باشم و‌ پنجاه دلار توی صندوقم قایم کرده باشم خوشحالم و خود را برنده می‌دانم. فکر می‌کنم جهان به نوسان افتاده تا من پاداش صبوری‌هایم را بگیرم.

۳ نظر:

  1. و منی که مجبور شدم14 سکه مهریه ام رُببخشم هی نشستم نفرینش می کنم

    پاسخحذف
  2. و اصلا هم فکر نمی کنیم که اگر تا دیروز تبدیل حقوق ریالی ما به دلار می شد 1500 تا فردا می شود 500 تا و این خوشحالی بیهوده وقتی برای یک سطل ماست و دو تا کره مجبور شویم یک سوم حقوق ماهانه مان را بدهیم چون زهر کاممان را تلخ خواهد کرد.

    پاسخحذف
  3. واین حرص تا کجا میتونه بره؟ آیابرای ترس و شکل های جور واجورش علاجی هست؟دیروز یکی از همسایه های اپارتمان rent control ما دادگاه داشت چون صاحبخانه جدید که یک وکیل پولدار بورلی هیلز نشیه می خواست به استناد به یک قانونی بندازتش بیرون و اچارتمانشو از rent control در بیاره
    از 22 اپارتمان فقط یکی که اونم خارجی بودحاضر شد به نفع طرف شهادت بده. دلیل بقیه برای سکوتشون این بود:اینو که بیرون کنه خونشو سه برابر اجاره میده حالش جا میاد شانس ما برای اینکه بعدا در خطر احتمالی مشابه قرار بگیریم کمتر میشه!مثل اون دیو قصه ها که باید روزی یک قربانی به پیشگاهش تقدیم میشد تا اونو بخوره وبقیه یک روز یا ماه یا سال راحت باشن.

    پاسخحذف