تابستانها با
بابام منچ بازی میکردیم. چهارنفری خم میشدیم روی کاغذ سیسانت در سیسانت و تاس میانداختیم.
دلش نمیآمد مهرهی ما را بیندازد بیرون، مهرهی خودش را روی مهرهی ما سوار میکرد،
قواعد بازی را رعایت نمیکرد. مدام میگفتیم نمیشه که اینجوری، باید همو بزنیم تا
بازی پیش بره. میگفت شما بزنید من نمیزنم. وقتی میزدمش ناراحت میشد ولی به روی
خودش نمیآورد. نمیگذاشت بازی، بازی بماند، جدیاش میکرد، طوری پیش میرفت که من
تبدیل به دیوی میشدم که به پدر خودش هم رحم نمیکند. بازی که تمام میشد اگر
برنده بود که هیچ، اگر بازنده بود دلخوریاش تا یکی دوساعت بعد هم پابرجا بود تا اینکه مینشست جلو تلویزیون و کانالها
را عوض میکرد و کمکم یادش میرفت.
اینکه منچ است،
ساده است، دروغ و دغل ندارد، همهچیزش روست. اگر مافیا بازی میکردیم چه میشد؟ دوستم
تعریف میکرد با مادر و پدر و فک و فامیل نشستهاند مافیا بازی کردهاند. برادرش مافیا بوده و مادرش شهروند. بقیه هی میگفتهاند این مافیاست مادرش باور نمیکرده.
قسمش داده که بگو مافیا نیستی. این هم قسم خورده که شهروند است. مادر خیالش راحت شده
و ازش دفاع کرده و بقیه را قسم داده که پسرش را نزنند. بعد که کشته شده و برگهاش رو
شده مادرش تا آخر بازی ماتش برده و چشم ازش برنداشته. انگار پردهای از جلو چشمش کنار
رفته، واقعیت را دیده و درهمشکسته. تا چند روز باهاش حرف نمیزده، شوکه و تلخ بوده،
احتمالن داشته کل زندگیاش را مرور میکرده که ببیند دیگر کجاها بازی خورده و الکی
اعتماد کرده.
پای پدر مادرها
هر روز بیشتر به اینترنت و فیسبوک باز میشود. روابط دنیای واقعی و جسمی را وارد فضای
مجازی میکنند، مرزی قائل نیستند، مدام تعارف میکنند و کامنت قربان صدقه پای عکسها
میگذارند، دربارهی رفتار بچهشان توی فیسبوک یا بیمحلی به عمه خانم و لایک نزدن
عکسش، در خفا از بچهشان گله میکنند، برداشتی که از حریم خصوصی در اینترنت دارند
بهکل با برداشت بچهشان فرق دارد (طبعن قابل تعمیم به همه نیست). یک عمر شمارهی
دوستت را به مادرت نمیدادی، اما حالا مادرت به راحتی دوستت را در فیسبوکش اد میکند
و رابطه شروع میشود. هی بچه نگران آبروریزی والدین و فامیل در فیسبوکند و والدین
نگران آبروریزی بچهها.
والدین به زندگی
مخفی و زیرزمینی راه پیدا کردهاند. به نظرم دوران مهمی در روابط خانوادگی شروع شده،
زندگی مجازی باعث شده رازهای زیادی از پرده بیرون بیفتد، قبلن چون دیده نمیشدند انگار
وجود نداشتند، اما حالا فیسبوک دارد یکییکی آشکارشان میکند و بهرغم امکانات مختلف
برای محدود کردن دسترسی، باز هم چیزهای قابل توجهی برای دید زدن وجود دارد. گذشته از
اینکه گاهی والدین و فامیل و خواهر برادر چندنفری به تماشای فعالیتهای شما در فیسبوک
مینشینند و اگر راهی متفاوت با هریک در پیش گرفته باشید این تنظیمات به کار نمیآیند.
البته همهچیز به عیان شدن مخفیکاریها ختم نمیشود. خاصیت دیگرش مواجه شدن با آدمی
دیگر است که شبیه آدم توی خانه نیست، لحنش، رفتارش، مواجههاش با دیگران متفاوت از
توی خانه یا جمع فامیل است، هویت دیگری دارد. حالا مادرش وسط بحثی که دارد با دوستش
پای عکسی یا نوشتهای پیش میبرد در حال تماشایش است.
سنگرها یکی یکی
فتح میشوند و آخرین مقاومتها برای دور کردن والدین از اینترنت در هم میشکند. معصومیت
والدین که عمری مثل بچهها چیزهای زیادی را از دسترسشان دور نگه داشتیم، شکاف گندهای
که همیشه وجود داشته و حالا با کنار زدن فرش عیان شده، زیادی توی چشم میزند.
اولش یکمی شوکه میشن. ولی بعد از یکی دو سال عادت می کنند و می پذیرند قواعد این دنیای جدید رو. بعد اتفاقا همه چیز راحت تر می شه. چون دیگه چیزی برای محفی کردن نمی مونه و اینجوری خیال آدم راحت تره. نه که نمونه. به هر حال هست. ولی کمتر می شه و آدم بهتر می تونه با اونا ارتباط برقرار کنه. درک دو طرفه بیشتر می شه.
پاسخحذفبه هر حال این تجربه من از دو سه سال پیشه.
عالی.
پاسخحذفاز بهترین نوشتههایی که ازت خوندم
عالی بود!
پاسخحذفدمت گرم
پاسخحذفعلاقهمندم واکنشی فراتر از «عالی» و «دمت گرم» نشون بدم منتها چیز بهتری بلد نیستم.
پاسخحذفعالی بود!!!!واقعا جالب بود!!مرسی
پاسخحذفموضوع جالبی رو مطرح کردی. همون که Solooch D گفت.
پاسخحذفhttp://radiokoocheh.com/article/169138
پاسخحذفسرکار خانم رسولی
با احترام
لینک پیوست، مطلبیست براساس نوشتهی شیرین و دوستداشتنی شما، با رعایت امانت و ذکر منبع و ماخذ و نام نویسنده و ....
برقرار باشید و به امید خواندن پیوستهی تحلیلهای شما.
ارادتمند
رضا حاجیحسینی
خیلی عالی بود خانم
پاسخحذفاتفاق مبارکیست.به ضعیف شدن بنیان خانواده ها و رهاتر شدن ما جوانان کمک میکند
پاسخحذف