از اتوبوس که پیاده می
شم برای رسیدن به خونه باید از دوتا کوچه ی بلند و یه خیابون بگذرم. هر بار سر رد
شدن از خیابون مصیبت دارم. ماشینا به اون نقطه که می رسن یه دفعه رم می کنن و با
بالاترین سرعت از هم سبقت می گیرن و می رن بالای پل. جای خطرناکیه. منتظر می مونم
که اون دور چراغ قرمز شه و ماشینی نیاد و بتونم با خیال راحت رد شم. در این فاصله،
این گوشه ای که من وایسادم مدام ماشینه که جلو پام نگه می داره یا برام بوق می زنه
که سوارم کنه. بیشتر تاکسی ان، چون خیابون زیر یوغ طرح ترافیکه و کمتر کسی واسه
اتو زدن واردش می شه.
اغلب واکنشی به ماشینا
نشون نمی دم. مگه باید به همه اعلام کنم واسه چی وایسادم؟ یه وقتایی به
راننده سر تکون می دم که نه، رد شو برو، سوار نمی شم. معدود دفعه هایی هم شده که
با ایما و اشاره و پرتاب دست و چرخوندن کله به ماشینی که سرعتشو کم کرده که جلوم
نگه داره، گفتم می خوام از خیابون رد شم. به یه سری از اونایی که می گم نه،
برمیخوره. زیاد پیش اومده متلکی بارم کنن یا فحش بدن که جنده پس می خوای سوار کدوم
ماشین شی. فکر می کنن زنی مثل من محاله به قصد دیگه ای از خیابون استفاده کنه.
خیابون ملک طلق خودشونه و خودشون باید بگن چه استفاده ای باید ازش کنی. می خوای از
خیابون رد شی؟ گه می خوری، بیا سوار شو بینم. دیروز یکی بهم گفت اون الاغی که می
خوای سوارش شی بهتر از من نیست. بعد از شنیدن این حرف راهمو کج کردم و رفتم
تابلوسازی. سفارش یه تابلو دادم که روش با حروف بزرگ نوشته "به امیرالمومنین
می خوام از خیابون رد شم." تابلوئه از این آکاردئونیاس که می شه جمعش کرد
گذاشت تو کیف و سر بزنگاه بیرون کشید و مثل پرچم به اهتزاز درآورد.
Keep Calm and Carry On
پاسخحذفاین به بعد وبلاگتون رو دنبال خواهم کرد،
پاسخحذفمتن بسیار زیبایی بود
واقعا خوب بود. با صدای بلند خندیدم و برای شوهرم هم توضیح دادم که چرا مث مجنون ها زدم زیر خنده. ایشالا این تابلو جواب بده. پاینده باشی
پاسخحذفگرچه کل ماجرا برای شما یک خاطره تلخ است ولی برای من یک متن جالب بود
پاسخحذفاول به فکر خــــودمون و فرهنگمون باشیم، بعد دموکراسی و حکومت و نظام - همون سوزن و جوالدوز -
پاسخحذفهمین که بالایی گفت
پاسخحذف