ندا برام یه نقشه ی جهان فرستاده. دیروز به دستم رسید. خیلی
خوشرنگه و اندازه ی خوبی داره. می خوام بزنمش به دیوار و دارت پرت کنم طرفش و سفر به
همه جای کره ی خاکی رو برا خودم بی چک و چونه محقق کنم. می دونم با پرتاب بی امان دارت،
به سال نرسیده ساعد و بازوم عضله می یاره و پول باشگاه رفتن می مونه تو جیبم که همونو
باید برای مرمت دیوار هزینه کنم. شاید اصلن از ترس صابخونه کارمو با انگشت زدن راه
انداختم. با این تکنولوژی می شه فاصله ی مبدا تا مقصدو به حداقل رسوند و در عین احترام
به "هیچ جا خونه ی آدم نمی شه"، به این باور که "همه جا خونه ی خود
آدمه" جامه ی عمل پوشوند.
دیروز اولین فال رو باهاش گرفتم. پهنش کردم رو پام، چشامو بستم
و انگشتمو آوردم پایین. واقعن نگران بودم رو ایران فرود بیاد و سرنوشت محتومم رو همه
جوره بکوبه تو صورتم. کجا فرود اومد؟ ترکیه. من آنجام که اغتشاش آنجاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر