شنبه

حتمن پیر شدم که چندشبه ماه تو آسمون نیست

فاصله می گیرم از آدمایی که هر ضعفی رو ربط می دن به سن و فکر می کنن گفتن اینکه پیر شدن و پاشون لب گوره نشونه ی کول بازی و باحالی و واقع بینیه. معمولن اولین سوالی که باید بهش جواب بدم اینه که چند سالمه تا اگه پنج دیقه بعد گفتم وای خسته شدم یه کم بشینیم، بگن آره خب سنت هم یه جوریه که نباید زیاد راه بری، تا اگه یه ساعت بعد گفتم من می رم بخوابم، شب بخیر، بگن وای وای شب بخیر تو باید زودتر از اینا بخوابی چون تو این سن بدن به خواب بیشتر احتیاج داره.

دیروز داشتیم خونه تمیز می کردیم و من بعد دوساعت کمرم درد گرفت، اولین نتیجه ای که می تونستم بگیرم این بود که سن خر پیره شدم. ولی واقعیت اینه که بدنم خشکه و ورزش نمی کنم و این ربطی به سن و سال نداره. محتمل بود اینو به چندتا آدم مشخص بگم و جواب بگیرم که نمی خوای قبول کنی پیر شدی. یه بخش عظیمی از جامعه در تلاشه به بقیه بقبولونه که پیر شدن و بدبختی اینه که به یه بار قبول کردن راضی نمی شن، اینا تا روزانه پنجاه بار ازت درباره پیری اعتراف نگیرن رضایت نمی دن و برای اینکه فکر کنی باهات همدلن از ضمیر اول شخص جمع هم استفاده می کنن که راحت تر نظرشون رو بهت شیاف کنن. اگه زیر بار نری و بگی پیر نیستی، خیال می کنن دنیادوست و خوش خیال و کله شقی و از واقعیت فرار می کنی.

پیری نباید تا این اندازه وابسته به شناسنامه باشه، برای من اون لحظه که باور کنم پیر شدم، پیری از راه رسیده (کلیشه). دلم می خواد این باور خیلی سریع و دم دستی و بر اساس چار تا نشونه ی ظاهری و چسکی اتفاق نیفته و وابسته به باورهای بعضن نادرست که ناخواسته مورد توافق خیلی هاست نباشه. جمع توافق کرده هر دونه تار موی سفیدی که دید، مهر پیریو رو پیشونی قربانی بکوبه. اما به همین هم رضایت نمی ده، هی نشونه های پیری رو بیشتر می کنه و بر اساس این نشونه ها اونی هم که پونزده سالشه می گه من پیرم و سن اعتراف به پیری هر چی می گذره کمتر و کمتر می شه.

معلوم نیست از کی اعتراف به پیری خیلی کار کولی شد. احتمالن آغاز حیاتش همزمان بود با شروع مسابقه ی کی از همه بدبخت تره. اعتراف به پیری و بدبختی تنها سودی که برای من داره اینه که باعث می شه از مسئولیت در برم و انتظار بقیه از خودم رو به صفر برسونم، یعنی تمام تلاشم رو می کنم تو نقشی فروبرم که علیه زندگیمه. به قول معروف اینجا دیگه بین وانمود کردن و تبدیل شدن به اونی که بهش وانمود کردم فاصله ای نیست. دستاورد این اعتراف هم خیلی کمه، نمی ارزه. ولی امروزه مسابقه ی وادادن  در تمامی رشته ها در جریانه و شرکت کننده ای که دیرتر وا می ده دستش از سوی داور به عنوان کله خر مسابقه بالا می ره و همه تماشاچیا براش هو می کشن.  

کاش جوونی و پیری به زمان بستگی نداشت تا انقدر برای مردم قطعی نباشه. مثلن می شد طی یه توافق جهانی، معیارش اندازه ی دور باسن باشه.

۲ نظر: