شنبه

مالکیت اندوه

از تو کیفم دوهزارتومانی درآوردم و به راننده دادم. هشت هزار تومان پول داشتم، چاهار تا دوهزارتومانی. راننده گفت خرد بده خانوم. گفتم خرد ندارم، هفت‌تیر پیاده می‌شم. گفت نگه می‌دارم برو خرد کن بیار. گفتم من نمی‌کنم این کارو آقا. گفت یعنی چی. گفتم وظیفه‌ی من نیست. گفت خانوم وظیفه‌ی شماست وقتی می‌خوای بیای سوار تاکسی شی اول نگاه کنی ببینی پول خرد داری یا نه. برنمی‌گشت نگاهم کند. گفتم مجلس تصویب کرده؟‌ اگه قرار باشه از صبح سوار هر ماشینی می‌شم خرد بدم باید به جای کیف با خودم گونی وردارم. بدون اینکه سرش را برگرداند دوهزار تومانی را پس داد و گفت به سلامت. نه خردتو خواستیم نه درشتتو. می‌خواست شرمنده‌ام کند؟ یا خودش را در نقش بازیکن ایرانی می‌دید که با بازیکن اسرائیلی وارد رقابت نمی‌شود و مسابقه را واگذار می‌کند؟‌

دوهزار تومانی را گرفتم و گذاشتم تو جیبم و پیاده شدم. در را بستم و یک‌طرف شالم ماند لای در و هر چه کشیدم نیامد. به تقلا افتادم در را باز کنم شال را نجات بدهم که ماشین حرکت کرد و بقیه‌ی شالم از سرم کشیده شد و باهاش رفت. شال قرمزی که از توی مترو خریده بودم دو هزار و پانصد تومان داشت همین‌طور دور می‌شد و بال‌بال می‌زد. قبل از اینکه عرق فرد خشک شود انتقامتان را بگیرید.

دستم را عین اسرای بعثی گذاشتم روی سرم. زیر پل عابر پیاده‌ی هفت‌تیر بودم و مانده بودم چه کنم. چند نفر دوره‌ام کردند. یکی‌شان کتش را درآورد و گفت خانوم اینو بنداز رو سرت تا نگرفتن ببرنت. گفتم نمی‌شه که آقا. یکی گفت بیا این دستمالو بنداز سرت تا از اونور خیابون برات روسری بخرم. مثل آتشی بودم که می‌خواستند با بیل خاموشم کنند. گفتم نمی‌خوام آقا اگه می‌شه یه دربست بگیرید برم. هفت‌هشت نفری دورم جمع شده بودند و یکی‌دوتاشان داشتند با موبایل ازم فیلم می‌گرفتند. انگار آدم به این لختی تو عمرشان ندیده بودند. گفتم یعنی چی؟‌ از چی فیلم می‌گیری آقا؟ صدایی از پشت سرم گفت همیشه یه زاپاس همرات باشه آبجی. زنی گفت بیا این پلاستیکو بذار رو سرت من برم برات یه شالی روسری‌ای چیزی بگیرم. کیسه پلاستیک دسته‌دار را کشیدم روی سرم و تعداد موبایل‌هایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر شد. دستم را گرفتم جلوی صورتم. مثل کسی که تو لباسش خرابکاری کرده، مثل کسی که یک‌دفعه زیپ شلوارش در رفته، قبل از رسیدن به قرار مهمش افتاده توی جوب، تو یک جلسه‌ی رسمی آروغ بلندی زده. استیصال.

۱۷ نظر:

  1. همیشه وقتی دنباله شال خانومی را می بینم، به همین فکر می کردم که مثلا به چیزی گیر کند و کشیده شود، بعدش چه اتفاقی می افتد. حالا با خوندن این پست فهمیدم. ولی کاش بودم و از نزدیک می دیدم!

    پاسخحذف
  2. انگار باید از هر فرصتی برای فیلم و عکس گرفتن استفاده کرد! انگار دنبال سوژه گشتن، اونم از این نوع، که طرف مستأصل شده، هنر محسوب میشه!

    پاسخحذف
  3. متاسفم
    فقط همينو ميتونم بگم:|

    پاسخحذف
  4. :\ فاجعه‌ست... تو کجا داریم زندگی میکنیم ؟

    پاسخحذف
  5. حالا ميرفتي خرد ميكردي چي مي شد مثلا.

    پاسخحذف
  6. چقدر دردناک بود.
    آدم نمی دونه از اون راننده ی نامرد بناله، از اون یک تیکه پارچه بناله که مثل منگوله تا سر قبر هم باید همرات باشه، از اون احمق های موبایل به دست بناله.
    خیلی غصه دار شدم.

    پاسخحذف
  7. کو آن فرهنگ متعالی ایرانی

    متاسفم خواهرم

    پاسخحذف
  8. خوب شد دلم خنک شد بنده خدا رانندۀ بیچاره رو گذاشتی دست خالی کرایشو ندادی خدا هم حالتو گرفت. البته اگه دلخور نمیشی.

    پاسخحذف
  9. هر کسی پول راننده تاکسی که برایش زحمت کشیده و او را به مقصد رسانده را هپلی هپو کند حقش است این بلا سرش بیاید، آخر مجلس خیلی قانون تصویب کرده کدومش رعایت کردی که به اون بنده‌ی خدا می‌گویی: مجلس تصویب کرده ننر؟‌!

    پاسخحذف
  10. چوب خدا صدا نداره یعنی همین !!!!!!!!!

    پاسخحذف
  11. هر عملی عکس لعملی داری،برای هر دوتاتون متاسفم

    پاسخحذف
  12. راستش این ور آب هم وظیفه مسافر است وقتی‌ سوار اتوبوس میشود خرد داشته باشد نه راننده.‌ میرفتید خرد میکردید اون هم دست خالی‌ نمیرفت...

    پاسخحذف
  13. چون یک حادثه ناگوار بعد از یک رفتار نادرست (که البته به نظر من کاملا درست بوده) اتفاق افتاده یعنی خدا ایشون رو به سزای عمل اش رسونده؟
    عجب خدای خری دارند بعضی ها! کشیدن حجاب از سر زن در جمع هم شد مجازات؟
    احتمالا آفریده های ابله اش هم برای درج در پرونده فیلم می گرفتن! البته از ایرانی که ادعای فرهنگ اش گوش عالم و آدم رو کر کرده بیشتر از این انتظار نمیره.
    گذشته از اینها هر کسی هر شغلی انتخاب می کنه وسایل اون شغل رو باید تهیه کنه.
    چند تا سیگار فروش می شناسین که فندک نداشته باشه؟
    چند تا رستوران می شناسین که درباز کن نوشابه نداشته باشه؟
    چند تا بانک می شناسین که توش خودکار نداشته باشه؟
    پول خورد لوازم کار تاکسی هاست، مگه میشه من یه جیب ام رو همیشه پر سکه های 50 تومنی و اسکناس های 100 تومنی بکنم که آقای راننده پول خورد نداره؟ چرا هیچ کدوم تون جواب این سوال رو ندادین؟

    پاسخحذف
  14. اين است تمدن و اعتقادات جديد ايراني !
    چي به سرمون اومده؟!

    پاسخحذف
  15. با امیر حسین موافقم. بنظر منهم داستان واقعی نیست.

    پاسخحذف
  16. یه بار دیگه هم تو خیابون شاشییده بودی ! چرا همه این اتفاق های باحال برای تو میوفته؟ پس ما چی؟

    پاسخحذف