دوشنبه

کرباس‌

چشم‌های مامان ضعیف بود. دکتر عینک داده بود و گفته بود وقتی می‌خوای چیزی پاک کنی، وقتی می‌خوای تلویزیون نگا کنی، چیزی بخونی، بزن. عینک ولی برایش عذاب بود. نمی‌زد. می‌گفت به صورتم فشار می‌یاد. دور چشمم درد می‌گیره. دماغم درد می‌گیره. صورتم سنگین می‌شه. با دندان مصنوعی هم مشکل داشت. بیشتر وقت‌ها چانه‌اش نزدیک دماغش بود. س و ش گفتنش عجیب غریب بود. به هفت‌سین می‌گفت هفت‌سین. به شام می‌گفت شام. به چار مغز می‌گفت چارمغز. برای عید آجیل خریده بود. آجیل‌ها تخمه ژاپنی نداشت و برای پیدا کردن پسته باید کمیته تشکیل می‌دادی. به جایش پر بود از کشمش و بادام زمینی. از این کشمش‌ درشت‌ها و بادام زمینی خام. می‌گفت چشم‌هایش ندیده و آجیل را بهش انداخته‌اند. نشسته بودیم کشمش‌ها و بادام‌زمینی‌های آجیل را سوا می‌کردیم. آجیل‌ها از نصف هم کمتر شد. هی می‌گفت سوا نکنید. کیلویی هشت هزار تومن پولشونو دادم. یارو بهم گفت درجه یکه. چارمغزه. وقتی می‌گفت چارمغز آب دهانش پرید روی صورتم. لثه‌هایش را خیلی فشار داده بود. گفتم خودت هم که نمی‌تونی بخوری اینا رو. خندید. شک کردم. دروغ گفته بود؟

۲ نظر:

  1. یه سوال فنی
    اینکه بخشی رو عامیانه و بخشی رو رسمی بنویسی به قول حرفه ایها خطا نیست؟

    پاسخحذف