چهارشنبه

قدردان بودن یعنی سهمی برای فقدان کنار گذاشتن

مادرم تا به حال شلوار جین پایش نکرده. کاش فقط برای یک بار او را در شلوار جین می‌دیدم، در کفش‌های کتانی، به جای روسری با یک شال یا به جای پیراهن بلند با یک دامن کوتاه، مطمئنم برایم بزرگترین شگفتی عالم بود چون آدم دیگری می‌شد، یک غریبه‌ی کامل. این جمعه که بروم پیشش التماسش می‌کنم برای چنددقیقه هم شده لباس‌های مرا بپوشد، نگاهش کنم و ازش خواهش کنم بیشتر راه برود و چند دقیقه بیشتر با همان لباس‌ها بماند و بعد با هم ریسه برویم و مسخره‌بازی دربیاوریم. و من چندتا عکس بگیرم و مثل همیشه موقع عکس گرفتن احساس گناه کنم که نکند دارم برای خودم لوازم سوگواری جمع می‌کنم که بعد از نبودنشان دستم از عکس‌ها و فیلم‌ها و یادگاری‌هایشان خالی نباشد. و به خاطر همین احساس گناه و نفرت از عملی که دارد ازم سر می‌زند بی‌خیال عکس گرفتن و فیلم گرفتن و ضبط کردن صدای پدرم شوم که شوخ و شنگ آواز می‌خواند. هیچ‌وقت نمی‌توانم حواسم را پرت کنم و عکسم را بگیرم، حواسم عین طلسم و نفرین یقه‌ام را می‌گیرد و می‌گوید فقط تماشا کن و غلط اضافیِ ثبت کردن را بگذار کنار. 
نبودن به همه‌چیز چسبیده و همه را طفیلی خودش کرده.